آیه 5 سوره فرقان

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا

[25–5] (مشاهده آیه در سوره)


<<4 آیه 5 سوره فرقان 6>>
سوره :سوره فرقان (25)
جزء :18
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و باز گفتند که این کتاب افسانه‌های پیشینیان و حکایات سابقین است که خود از آنها نسخه برداشته و (اصحابش) صبح و شام بر او املا و قرائت می‌کنند (تا کامل و آراسته گردانند).

و گفتند: افسانه های مکتوب پیشینیان است که نوشتن [از روی] آنها را از [نویسندگان] درخواست کرده است و آن [نوشته] ها هر صبح و شام بر او خوانده می شود [تا حفظ کند و بر ما بخواند و بگوید: این وحی آسمانی است!!]

و گفتند: «افسانه‌هاى پيشينيان است كه آنها را براى خود نوشته، و صبح و شام بر او املا مى‌شود.»

و گفتند: اين اساطير پيشينيان است كه هر صبح و شام بر او املا مى‌شود و او مى‌نويسدش.

و گفتند: «این همان افسانه‌های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا می‌شود.»

ترجمه های انگلیسی(English translations)

They say, ‘He has taken down myths of the ancients, and they are dictated to him morning and evening.’

And they say: The stories of the ancients-- he has got them written-- so these are read out to him morning and evening.

And they say: Fables of the men of old which he hath had written down so that they are dictated to him morn and evening.

And they say: "Tales of the ancients, which he has caused to be written: and they are dictated before him morning and evening."

معانی کلمات آیه

  • اساطير: افسانه‏ها و دروغها. (مؤمنون: 83).
  • اكتتبها: اكتتاب: نوشتن و نسخه بردارى كردن. راغب گويد: در متعارف به دروغ نوشتن گويند. فقط يك بار در قرآن آمده است.
  • تملى: املال و املاء آنست كه ديكته كنى تا بنويسد تُمْلى‏ عَلَيْهِ‏: خوانده مى‏‌شود و ديكته مى‏‌شود.
  • بكرة: اوّل روز «اصيل»: آخر روز. بُكْرَةً وَ أَصِيلًا يعنى در طرف روز.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‌ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا «5»

و (كفّار) گفتند: (قرآن) افسانه‌هاى پيشينيان است كه او براى خود نسخه‌اى نوشته و هر صبح و شام بر او ديكته مى‌شود.

«1». لسان العرب.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 228

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6»

بگو: (اين قرآن را) كسى فرستاد كه اسرار را در آسمان‌ها و زمين مى‌داند، قطعاً او آمرزنده و مهربان است.

نکته ها

كفّار، هم به محتواى قرآن اشكال مى‌كردند كه نوآورى ندارد، بلكه افسانه‌هاى قديمى است، «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» و هم شخص پيامبر را زير سؤال مى‌بردند كه رونويسى كرده است، «اكْتَتَبَها» و هم يارانى خيالى براى پيامبر در نظر مى‌گرفتند، «تُمْلى‌ عَلَيْهِ».

مراد از نوشتن اساطير، يا اين است كه آنها معتقد بودند كسانى براى آن حضرت مى‌نوشتند ويا مى‌گفتند: پيامبر سواد دارد وامّى بودن او را نفى مى‌كردند.

در اين آيه آمده است: «يَعْلَمُ السِّرَّ»، ولى علم خداوند به ظاهر را نفرموده است. آرى كسى كه اسرار و حقايق پنهان را مى‌داند، آگاهى او بر حقايق آشكار مسلّم است.

پیام ها

1- در بيان مطالب مخالفان، امانت را مراعات كنيد. «قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ»

2- به ياوه‌گويان پاسخ دهيد. «قُلْ»

3- قرآن، از سرچشمه‌ى علم بى‌نهايت است، نه افسانه. «أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ»

4- قرآن ساخته دست بشر نيست، بلكه فرستاده‌ى كسى است كه به تمام اسرار عالم علم دارد. أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ ...

5- قرآن حاوى دستوراتى اسرارآميز است. أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ ...

6- علم خداوند نسبت به حقايق پنهان و آشكار، يكسان است. «يَعْلَمُ السِّرَّ»

7- در آسمان‌ها اسرارى است كه دست بشر به آن نمى‌رسد. «السِّرَّ فِي السَّماواتِ»

8- راه توبه حتّى براى كفّارى كه قرآن را افسانه و پيامبر را دروغ‌پرداز مى‌خوانند، باز است. «إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً»

جلد 6 - صفحه 229

9- بخشش تنها كافى نيست، لطف و رحمت نيز لازم است. «غَفُوراً رَحِيماً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‌ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5»

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ‌: و ديگر گفتند اين قرآن افسانه‌هاى پيشينيان است كه در كتابها نوشته‌اند، اكْتَتَبَها: نوشته و فرا گرفته است آن را از كتب متقدمه براى خود. يا «اكتتاب» به معنى «استكتاب» باشد يعنى آن را نوشته‌اند، زيرا خود نمى‌تواند نوشت. فَهِيَ تُمْلى‌ عَلَيْهِ‌: پس آن نوشته‌ها املاء كرده مى‌شود بر او، بُكْرَةً وَ أَصِيلًا: بامداد و شبانگاه، يعنى در دو طرف روز، يا در هر شب و روز آيات را بر او مى‌خوانند تا ياد گيرد، زيرا خود نمى‌تواند بخواند، چون حفظ نمود، بر ما مى‌خواند و مى‌گويد: اين وحى الهى است. به القاء اين شبهات و تدليسات، مى‌خواستند ذهن مردم را مشوب نموده، از ايمان به قرآن مجيد باز دارند و منع كنند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‌ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»

وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‌ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى‌ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»

تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»

ترجمه‌

برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بنده‌اش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده‌

آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى‌

و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را

و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى‌

جلد 4 صفحه 58

كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را

و گفتند افسانه‌هاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه‌

بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان‌

و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشته‌اى پس باشد با او بيم دهنده‌

يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شده‌ئى را

به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر

آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى.

تفسير

تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نموده‌اند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نموده‌اند و مشركين عرب پنداشته‌اند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمى‌توانستند از خودشان دفع ضررى كنند

جلد 4 صفحه 59

يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشته‌اند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفته‌اند گوينده اين مزخرف بود تصور مى‌نمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيه‌ئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و

جلد 4 صفحه 60

خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نموده‌اند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كرده‌اند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است‌

جلد 4 صفحه 61

بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بى‌بهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نموده‌اند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّص‌تر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمى‌بينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مى‌فرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا

جلد 4 صفحه 62

پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعدده‌ئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ قالُوا أَساطِيرُ الأَوَّلِين‌َ اكتَتَبَها فَهِي‌َ تُملي‌ عَلَيه‌ِ بُكرَةً وَ أَصِيلاً «5»

و گفتند ‌اينکه‌ كفار ‌که‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ احاديث‌ و قصه‌هاي‌ پيشينيان‌ ‌است‌ ‌آنها‌

جلد 13 - صفحه 576

‌را‌ نوشته‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌براي‌ ‌او‌ روزها و شب‌ها املاء كرده‌اند و ضبط كرده‌.

(وَ قالُوا أَساطِيرُ الأَوَّلِين‌َ) جمع‌ سطر ‌است‌ و مراد ‌در‌ اينجا اباطيل‌ و مزخرفات‌ سابقين‌ ‌است‌ مثل‌ قصه‌ رستم‌ و زال‌ و ملاهي‌ ‌که‌ ‌براي‌ سرگرم‌ كردن‌ جوانها و اهل‌ لهويات‌ نوشته‌ ‌شده‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ ‌از‌ آنجا برداشته‌ ‌شده‌.

(اكتَتَبَها) ‌ يا ‌ ‌از‌ روي‌ ‌آنها‌ نوشته‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌براي‌ ‌او‌ نوشته‌اند معناي‌ اول‌ اظهر ‌است‌ ‌با‌ اينكه‌ پيغمبر كلمه‌اي‌ ننوشته‌.

(وَ ما كُنت‌َ تَتلُوا مِن‌ قَبلِه‌ِ مِن‌ كِتاب‌ٍ وَ لا تَخُطُّه‌ُ بِيَمِينِك‌َ إِذاً لَارتاب‌َ المُبطِلُون‌َ) عنكبوت‌ آيه 47.

نگار ‌من‌ ‌که‌ ‌به‌ مكتب‌ نرفت‌ و خط ننوشت‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 5)- این آیه به یکی دیگر از تحلیلهای انحرافی و بهانه‌های واهی آنان در مورد قرآن پرداخته، می‌گوید: «آنها گفتند: (این همان) افسانه‌های پیشینیان است که وی آن را رو نویس کرده»! (وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها).

او برای رسیدن به این مقصد، همه روز از دیگران بهره‌گیری می‌کند «و این کلمات هر صبح و شام بر او املا می‌شود»! (فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏7، ص263

منابع